یاسیدالکریم

مذهبی - اجتماعی - سیاسی

یاسیدالکریم

مذهبی - اجتماعی - سیاسی

۲۱ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

بابا جون یه جور بنداز 

ژن خوب مون تو عکس بیفته 

 

بابایی از تریاک دولتی چی؟

نه نه اونو فعلا نه 





یاسید الکریم

 تریاک دولتی اصل 

 

خونه دار و معتاد دار 

منقل رو وردار و بیار 

 

بدو آتیش زدم به مالم 



یاسید الکریم

دین فست فودی 

فقط میخواهیم چیزی را فورا بخوریم که گرسنگی را برطرف کند 

حالا چه باشد و چه ضرراتی در ارکان ما داشته باشد مهم نیست 

 

دین شغلی 

فقط دنبال این هستیم که موقعیتی داشته باشیم و پولی درآوریم 

و فردا روزی هم در آن لباس و آن شغل نباشیم هیچ تعهدی نداریم 

 

دین حداقلی 

در این حد که نمازی بخوانیم و روزه ای بگیریم و مشهدی برویم 

در این دین نه نهی از منکر و نه ترک غیبت و نه .. جایی ندارد.

 

دین شخصی 

همین که خودمان مال و آبرو و امور شخصی مان محفوظ باشد 

کاری نداریم که دهها کشور مسلمان و دهها استان دیگر گرفتارند.

 

دین عوامانه 

مطالعات معتبر و منظمی ندارد و هر چیزی را از هر کسی می پذیرد 

و اصلا حوصله و فرصت مطالعات منسجم در موضوعات دینی را ندارد.

 

دین محتاطانه 

در هیچ موضوع مالی و سیاسی و اجتماعی مسلمین دخالت نمی کند 

که مبادا حقی از کسی ضایع شود اما حقوق اجتماعی را فراموش می کند. 

 

دین مناسک زده 

فقط دنبال مشهد و کربلا و مکه رفتن و زیارت و اموری ازین دست است

و توجهی ندارد که ازین دعاها و این زیارت ها باید مسلمانی بیرون بیاید. 

 

دین شلخته 

با رفتار و کردار و افکار خود دیگران را از مومنین دلزده می کند 

آداب اجتماعی و سنت های حسنه جامعه را بلد نیست و رعایت نمی کند. 

 

دین منفعل 

به محض هر شایعه دینی و سیاسی به مومنین و سنتها بدبین می شود 

و باید هرهفته دهها شبهه غالبا مکرر اما با کاور نو را به او پاسخ بدهی.

 

دین عقل زده 

هر چیزی را با عقل آنهم فقط با عقل و منفعت شخصی خودش می سنجد 

بی آنکه جوانب موضوع را سنجیده باشد و نظرات اهل فن را شنیده باشد. 

 

دین تنبلی  

فقط احوال و اعمالی از دین را دوست دارد که آسان و کوتاه باشد 

اگر ذره ای از وخد و مال و رنج و تلاش وسط بیاید خودش را کنار می کشد. 

 

دین تجربه محور 

فقط هر چه را تجربه او و افراد مورد اعتمادش حکم کند می پذیرد 

و شاید تجربه درستی نداشته باشد و تجربه جزئی اندک از حقیقت است. 

 

دین غربزده 

هر قسمتی از دین که مورد تایید منش غربی باشد را می پذیرد 

و هر قسمتی را که غربزده ها نادرست بدانند از دایره زندگی حذف میکند. 

 

دین بدون قرآن 

نه انسی با قرآن دارد و نه در عمل کاری با کلمات و معارف آن 

گاهی عنایت افراطی به روایات دارد و گاهی هم به تجربه و مادی نگری. 

 

دین بدون روایات 

فقط آنچه را در قرآن آمده می پذیرد و کاری به روایات اهل بیت ندارد 

و گاهی این منش طلبگی است و گاهی عوامانه، و فقط اسم ائمه را میداند. 

 

دین سیاست زده 

هر کسی و هر گروهی باید نگرش سیاسی حزب ما را داشته باشد 

و الا از دین خارج و مهدور الدم و تمام زحمات و کارهای او باطل است.

 

دین بدون سیاست 

از هر چه مربوط به سیاست است می ترسد و دوری می کند 

بدون این که بداند سیاست نگرش اجتماعی اسلام است و تعطیلی ندارد. 

 

دین دانشگاه زده 

فقط هر چه توسط فیزیک و ریاضی و عقل ثابت شود معتبر است 

و هیچ جنبه ای از دین او نمی تواند عقل تجریدی یا امور ماورا باشد. 

 

دین حوزه زده 

فقط هر چه اساتید و کتب او بگویند درست و دیگران در گمراهی اند 

اگر استادش فلسفه و عرفان زده باشد او مرید فلاسفه است و بالعکس و..  

دوست دارد همه با اصطلاحات و نگرش مورد علاقه او جهان را بنگرند. 

 

دین تویتری 

هر چه کوتاه و مختصر و خنده دار باشد اصل دین و آئین است 

و هر چه طولانی و دارای شرح یا جدی باشد محلی از اعتبار ندارد. 

 

دین دبیرستانی 

هر چه معلم قرآن و دینی طرف بگوید درست و معتبر است 

و مطالب دینی باید طوطی وار حفظ و تکرار شوند و تحقیق ممنوع 

 

دین هیئت زده 

فقط باید در هیئت حاضر شد و مهم نیست محتوا و صاحب آن کیست 

چه عربده باشد چه حُس حُس چه شیعه انگلیسی چه هر چیز نامناسبی 

فردا امام زمان(عج) هم ظهور کند عده ای همان هیئت را خود میروند. 

 

دین احتیاطات علمائی 

تمام جزئیات تمام مناسک باید دارای نص قطعی الصدور باشد 

بی توجه به اینکه می توان بی خلط اعتبارات، مسائل مردم را راه انداخت. 

 

دین خانواده زده 

هر چه فامیل و والدین و برادر من بفهمد و بگوید دین من است 

دیگران اعم از خطبا و علما و دیگران همه دنبال منافع خودشان هستند! 

 

و چه بسیار دسته ها و تفکرات و رفتارهای دیگری که می توان شمرد 

وهمیشه از خدا بخواهیم که ما را عالم به دین وعامل وآشنا به جامعه قرار دهد. 

و با تمرین و همت و توسل و توکل می توان این راه را شروع و به انتها رساند  

قوله تعالی : بقیة الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین ( سوره هود / 86) 



یاسید الکریم

 جناب عبدالعظیم حسنی از زید شحام روایت می کند که با امام صادق (ع) در شـب جمعه اى به راهى مى رفتیم حضرت فرمود : امشب شب جمعه است، قرآنى بخوان. من این آیه را خواندم : ان یوم الفصل.. حضرت صادق (ع) فرمود: به خدا سوگند رحمت شدگان ما هستیم. به خدا سوگند استثناء شدگان ماییم که [در عین بی نیازی از مردم، تنها ما ] به درد مردم مى خوریم [و دیگران به میزان نزدیکی به معارف ما مورد رحمت واقع می شوند و تکیه بر دیگر رابطه ها تکیه بر باد است.] 


أحمد بن مهران عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی عن علیّ بن أسباط عن إبراهیم بن عبد الحمید عن زید الشحّام قال: قال لی أبو عبد اللّه (ع) و نحن فی الطریق فی لیلة الجمعة ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین - یوم لا یغنى مولى عن مولى شیئا و لا هم ینصرون - الا من رحم اللّه (سوره دخان 40 الی 42)  فقال أبو عبد اللّه (ع) : نحن و اللّه الّذی رحم اللّه و نحن و اللّه الّذی استثنى اللّه لکنّا نغنی عنهم.  الکافی ج 1 ص 423 ح 56 سند موثق 


امام کاظم (ع) فرمود: پدرم در حال احتضار بود. به من فرمود: شفاعت ما به کسی که به نماز اهمیت ندهد نمی‌ رسد و همچنین به کسی که اهل می گساری است. گفتم: پدر جان منظور شما کدام نوع از شراب است؟ امام صادق فرمود : هر چیزی که مستی آورد. 


عن أبی بصیر المرادی، عن أبی الحسن(ع) قال: انه لما احتضر أبی (ع) قال: یا بنى انه لا ینال شفاعتنا من استخف بالصلاة، ولا یرد علینا الحوض من أدمن هذه الأشربة قلت : یا أبه و أی الأشربة؟ فقال: کل مسکر.

الکافی ج 6 ص 401 ح 7 سند صحیح 

التهذیب ج 9 ص 107 ح 199 هکذا صحیح 

حدیث مشابه الوسائل ج 25 ص 328 ح 32035 با دو سند صحیح 


حسن بن راشد و عبید بن زراره از امام صادق (ع) روایت می کنند که حضرت صادق (ع) در قبال اسماعیل فرمود : گناهکار است و شباهتی بمن و پدرانم ندارد. 


عن الحسن بن راشد، قال سألت أبا عبد الله(ع) عن إسماعیل فقال : عاص، عاص، لا یشبهنی، و لا یشبه أحدا من آبائی» 


عن عبید بن زرارة، قال: ذکرت إسماعیل عند أبی عبد الله(ع) فقال : و الله لا یشبهنی و لا یشبه أحدا من آبائی» 

کمال الدین الصدوق ص 70 سند صحیح 


برخی نکات : 

1_طبق این روایت و دیگر آیات و روایات، همه رابطه ها در قیامت قطع می شود و کسی را توان یاری دیگری نیست. مگر رابطه ایمانی و عملی با اهل بیت و انبیاء و اوصیاء که باقی می ماند و موجب نجات گرفتاران می شود. 

2_اهل بیت(ع) نیازی به ما ندارند و هر گلی بزنیم به سر خودمان زده ایم و ادعیه و زیارات و.. همگی موجب رشد معنوی ما هستند و مایه چنگ زدن محکم تر ما به ریسمان الهی است. 

3_اشتغال عامدانه و مستمر بر کبائر خصوصا ترک نماز و شراب خواری موجب حرکت به سمت بی ایمانی می شود. و طبیعتا خطر سقوط ایمان خصوصا در لحظات آخر دور از انتظار نیست و چنین افرادی محروم از فرصت بزرگ شفاعت می شوند. 

4_با وجود اختلافات رجالی بر شخصیت اسماعیل اما اجمالا دانسته می شود که معصیت شباهت افراد را با اهل بیت (ع) را از بین می برد ولو این که از سادات باشند و حتی امامزاده بلافصل باشند. و همانگونه که خیرات سادات مضاعف است اثرات وضعی و تکلیفی و اجتماعی تخلفات این طیف هم مضاعف است و تضاعف در خیرات و معاصی اقربا، کاملا منصفانه است. 

5_به بیان دیگر اسلام شناسنامه ای و سیادت شناسنامه ای و اشتغال در مشاغل اسلامی و تلبس به البسه ابرار ملاک سعادت افراد نیست. بلکه اعتقاد به اسلام و شئونات آن، در جنبه شخصی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و التزام عملی به این معنا و تداوم این وضعیت در فرد، ملاک مسلمانی است که امیدواریم عاقبت همه ما ختم به خیر شود و در حیات و ممات و حشر در گروه مسلمین و شیعیان و محبین اهل بیت عصمت(ع) باشیم. ان شاء الله تعالی. والسلام علیکم. 


زندگینامه مختصر امام جعفر صادق (ع) [ اینجا

 

سیصد قطعه مداحی صوتی و تصویری 

توسل و زیارت امام صادق(ع) و سخنرانی های مرتبط [ اینجا

 

سیری در سیره امام صادق علیه السلام [ اینجا

 

امام صادق (ع) و فرزندان و شاگردان [ اینجا

 

گذرى بر زندگى امام صادق (ع ) به قلم علامه حلی [ اینجا

 

زندگینامه امام صادق(ع) 

به قلم شیخ عباس قمی ( دو مقاله مفید ) [ اینجا ] و [ اینجا

 

چهل حدیث از امام صادق(ع) در سایت آیت الله بهجت [ اینجا

 

 6400 حدیث از امام صادق(ع) [ اینجا ] 

 

و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا (سوره مریم، آیه 15) 


یاسید الکریم

حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س) از جهت ایمان و علم و معنویت و خدمات اجتماعی و شجاعت و حمایت از حکومت صالح و همسرداری و جامعه شناسی و اصلاح گری اجتماعی و تربیت فرزندان صالحی که هر یک بر گردن جمیع مسلمین و بشریت حق بزرگی دارند و دهها جنبه معنوی که برای اولیاء فهم اولیات ش مشکل است جز با اوصیاء و انبیاء و ائمه اطهار مقایسه نمی شود. 

و در عجبم که جماعت غربزده و لائیک، این روزها با سوء استفاده از عواطف برخی مردم عوام ، چگونه فرصتی برای هتاکی به حجاب و فرزند داری و دیگر شئونات مقدس حضرت ش یافته اند. البته که عرض خود می برند هر چند زحمت ما می دارند. در بیان سرسوزنی از علم حضرت ش باید گفت که این دردانه احمدی مانند همسر عالی رتبه اش ، باب علم پیامبر(ص) است. همان پیامبر و همان آئین و مکتبی که هزاران هزار دانشمند پزشکی و ریاضی و شیمی و فیزیک و دهها رشته طبیعی و دهها رشته انسانی از صدر اسلام تا به امروز به جامعه جهانی تقدیم کرده است. و بارها و بارها دانشمندان و علوم جامعه اسلامی در کتب تاریخ علم، با تحسین و تکریم مستشرقین غربی مواجه شده اند. 

و امروز هم ایران اسلامی همه عزت و صلابت و علوم طراز اول جهانی خود در هسته ای و موشک و سلولهای بنیادی و دهها رشته مهم را وامدار مکتب اسلامی و انقلابی و رهبری خمینی کبیر و رهبر معظم است که خود را گرد نعلین اهل بیت می دانند. و دانشمندان بزرگی چون شهید طهرانی مقدم نیز خود را خاک کوی معصومین و حضرت صدیقه اطهر می شمارند. و ما هم از عرعر مشتی غربزده خودباخته که هنری جز وادادگی و دلقک بازی و همجنس بازی و سگ بازی ندارند هراسی نداریم. چه آن که اینها مشکل اصلی شان با اساس دین و آئین ماست و تمسخر شان به قرآن کریم که مورد احترام میلیاردها مسلمان است پایان ندارد چه برسد به آن که بخواهند دیگر شئون اسلام و بزرگان آن را بپذیرند. 

و السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله، و مختلف الملائکه، و مهبط الوحی، و معدن الرحمه، و خزان العلم ، و منتهی الحلم، و اصول الکرم، و قاده الامم، و اولیاء النعم، و عناصر الابرار، و دعائم الاخیار، و ساسه العباد، و ارکان البلاد، و ابواب الایمان، و امناء الرحمن، و سلاله النبیین، و صفوه المرسلین، و عتره خیره رب العالمین و رحمه الله و برکاته. 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله 

ان الله جعل علیا و زوجته و ابنائه حجج الله على خلقه 

و هم ابواب العلم فى امتى من اهتدى بهم هدى الى صراط مستقیم 


رسول اکرم (ص) فرمود : خداوند متعال علی و فاطمه و فرزندان ش را حجت های الهی بر بشریت قرار داد. و اینها درهای علم در امت من هستند. هر کس به ایشان تمسک کند و از ایشان هدایت طلبد به راه مستقیم هدایت شده است. 


شواهد التنزیل الحسکانی الحنفی  ج 1  ص76

http://lib.eshia.ir/16046/1/76/ 


حلیة الأبرار البحرانی ج 2  ص 37

http://lib.eshia.ir/16028/2/37/ 


ینابیع المودة القندوزی الحنفی ج 1 ص197

http://lib.eshia.ir/15278/1/197/ 


إثبات الهداة العاملی ج 2  ص 100

http://lib.eshia.ir/71405/2/100/ 


فاطمة الزهراء الهمدانی ج 1  ص 29

http://lib.eshia.ir/86812/1/29/ 


الکوثر ج 1  ص 467

http://lib.eshia.ir/86569/1/467/ 


إحقاق الحق  ج 14  ص 379

http://lib.eshia.ir/10271/14/379/ 


یاسید الکریم

جدای از قانون و دین و سیاست 

کدام شیوه و کدام سبک زندگی  

سلامت و امنیت ِ جسمی و اخلاقی، 

فرزند ما را بیشتر ضمانت میکند؟ 




یاسید الکریم

رهبر معظم انقلاب : 

جوانی که شعارش ارزشهای دینی [و انقلابی] است 

برای من مثل یک موجود مقدس و محبوب است. 

البته من همه‌ ی جوانان را دوست دارم؛ 

اما جوانانی که ارزشهای دینی برای آنها مهم است 

در چشم من خیلی عزیزند. 82/7/22 





یاسید الکریم

جناب عبد العظیم(ع) به سند صحیح از اسباط بن سالم روایت میکند که نزد امام صادق علیه السلام بودم. مردى از ایشان در باره آیه شریف: ( به یقین، در این امر براى متوسمین  نشانه هاست و آن بر سر راهى، پا بر جاست) سؤال ‏‌کرد. امام صادق علیه السلام فرمود : «مقصود از اهل فراست [که به نور خدا می نگرند] ما هستیم و راه هم در ما پا بر جاست» 

احمد بن مهران عن عبدالعظیم الحسنی عن ابن ابی عمیر قال اخبرنی اسباط بیاع الزطی قال کنت عند ابی عبدالله (ع) فساله رجل عن قول الله عزوجل «ان فی ذلک لآیات للمتوسمین و إنها لبسبیل مقیم (الحجر/75)» قال فقال (ع) نحن المتوسمون و السبیل فینا مقیم.

#الکافی ج 1 ص 218 ح 1 #سند_صحیح 

 

پ ن: یعنی ما اهل بیت هستیم که از جمیع جهات اهل فراست و بصیرت هستیم و راه حق در ماست و به وسیله ما پا برجا می ماند. و هر کس اگر مختصر بهره ای دارد همه از خوشه چینی از درگاه ماست. از رهگذر خاک سر کوی شما بود .. هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد. 

 

[ حدیث اول عبدالعظیم از ابن ابی عمیر از اسباط از امام صادق(ع) ] مرحوم کلینی بعد از این حدیث شریف در همین صفحه سه حدیث بعدی و باز هر سه با سند صحیح و یک حدیث با دو سند ضعیف با همین مضمون حدیث عبدالعظیم می آورد. [ حدیث دوم یحیی بن ابراهیم از اسباط از امام صادق(ع) / و حدیث سوم فضل بن شاذان محمد بن مسلم از امام باقر(ع) / و حدیث چهارم عبدالله بن سلیمان از امام صادق(ع) و حدیث پنجم و ششم از محمد بن یحیی و احمد بن مهران هر دو از جابر از امام باقر(ع) ] 

و مرحوم کلینی مجددا در ( الکافی ج 1 ص 439) یک حدیث با دو سند صحیح آورد [ حدیث هفتم و هشتم احمد بن ادریس و محمد بن یحیی از عبدالله بن سلیمان از امام صادق(ع) ] که همه ائمه متوسم خوانده می شوند. مرحوم صدوق در ( الفقیه ج 2 ص 589) روایتی می آورد [ حدیث نهم مرسل] که مجددا در زیارتی نفیس از امیرالمومنین(ع) همه ائمه متوسمین خوانده می شوند. 

در حدیثی از مرحوم عاملی در ( الوسائل ج 12 ص 179) حضرت موسی بن جعفر (ع) جزو متوسمین خوانده شده است. [حدیث دهم از ربیع بن عبدالرحمن] که البته دو سند اخیر ضعیف است. مجددا مرحوم شیخ حر عاملی در ( الوسائل ج 12 ص 38 ) حدیث صحیحی با همین مضمون می آورد [ حدیث یازدهم عباس بن معروف از محمد بن مسلم از امام باقر(ع) ] ضمنا مرحوم عاملی در ( الوسائل ج 12 ص125) به نقل از شیخ طوسی از مجالس یک حدیث ضعیف [ حدیث دوازدهم عیسی بن احمد از امام هادی(ع)] با همین مضمون روایت می کند. 

خلاصه این که این دوازده حدیث که هفت روایت صحیح و پنج روایت با سند ضعیف وارد شده مجموعا یک معنای واضح و معتبری بر تصریح بر این معنا دارد که اهل بیت روحی لمقدمهم فداء، همگی از متوسمین هستند. و تعجب از بعض مفسرین مشهور شیعه است که گاهی احادیث عامه را به راحتی نقل و تایید می کنند و در این موضوع با بی توجهی چنین روایات متعدد و نفیسی را از اهل بیت دریغ می کنند. البته بعید نیست که مومنین با درجات بالای ایمان به فضل خداوند متعال و ریزه خواری از محضر معصومین(ع) به این جایگاه وارد شوند. والسلام علیکم. 

یا سید الکـریم ز نسل کریــم ها - دارم سلام محضر عبد العظـیم ها 
راه بهشت کرببلا، ازحریم توست- یعنی جواز عشق بدست کریم ها 


یاسید الکریم

امام صادق علیه افضل صلوات المصلین فرمود : 

در حقیقت فضیلت [انجام اعمال خیر از جمله نماز] در ابتدای وقت 

نسبت به [انجام آنها در] آخر وقت، همچو فضیلت آخرت بر دنیاست. 

 

عن قتیبة الاعشی عن ابی عبدالله (ع) 

إن فضل الوقت الاول علی الآخر کفضل الآخرة علی الدنیا 

 

#الکافی ج 3 ص 274 ح 6 #سند_صحیح 

التهذیب ج 2  ص 41  ح  80 هکذا صحیح 

الوسائل ج 4 ص 123 ح 4686 هکذا صحیح 



یاسید الکریم

الامام علی بن الحسین(ع) انتظار الفرج، من اعظم الفرج 

امام سجاد (ع) انتظار فرج [خود] از بزرگترین گشایش هاست. 

بحارالأنوار ج 52 ص 122 


پ ن : اگر انتظار به شکل صحیح فهمیده و به آن عمل شود 

یک موتور محرکه بسیار قوی برای حرکت و برکت خواهد بود 

لذا فرمود نفس انتظار شایسته خود از بزرگترین گشایش هاست 

چون موجب دوام نعمت ها و نزول برکات جدید الهی است 

به علت زمین حاصلخیزی که شخص منتظر در خود می پرورد. 

به نحوی که گاهی غیاب منتظَر و منتظِر ماندن شخص 

نافع تر از دیدار بی معرفت است. و انتظار صحیح ظرفیت ساز است



یاسید الکریم

حاج احمد متوسلیان 

تولد: 15 فروردین 1332 تهران 

اسارت: 14 تیر 1361 جنوب لبنان 

دانشجوی مهندسی برق دانشگاه علم و صنعت 

فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) 


 (1) هم دانشگاه می ‌رفت، هم کار می ‌کرد ؛ توی یک شرکت تأسیساتی. اوایل کارش بود که گفت «برای مأموریت باید برم خرم آباد.» خبر آوردند دست گیر شده. با دو نفر دیگر اعلامیه [انقلابی] پخش می‌کردند. آن دو تا زن و بچه داشتند. احمد همه چیز را گردن گرفته بود تا آن ها را خلاص کند. 

 

(2) روی رکاب مینی بوس ایستاده بود. بچه ها یکی یکی از کنارش رد می‌شدند، می رفتند بالا. سروصدا و خنده مینی بوس را پر کرده بود. انگار نه انگار که می ‌خواستند بروند جنگ. ـ همه هستن؟ کسی جا نمونه. برادرا چیزی رو که فراموش نکردین؟ غلامرضا خیلی جدی گفت «برادر احمد، ما لیوان آب خوری مون جا مونده. اشکالی نداره؟» دوباره صدای خنده بچه ها رفت هوا. احمد لبخند زد. به راننده گفت «بریم» 

 

(3) بچه ها از شرایط بدی که توی پادگان داشتیم مریض شده بودند. یک بار حاجی رفت سراغ یکی از خلبان ها و گفت «بچه های ما رو ببرید عقب.» اعتنا نکردند یا گفتند نمی ‌کنیم. حاجی اشاره کرد، چند نفر دور هلی کوپتر پخش شدند. ضامن نارنجک را کشید و گفت «اگه بچه‌های ما رو نبرید، هلی کوپتر رو همین جا منفجر می‌ کنیم.» خلبان ها فرار کردند. سرهنگ آمد چیزی بگوید، سیلی حاج احمد کنارش زد. 

 

(4) پیشنهاد کرده بود وقت های بی کاری بحث های اعتقادی کنیم. توی یک اتاق کوچک دور هم می‌ نشستیم. خودش شروع می ‌کرد. ـ اصلاَ ببینم، خدا وجود داره یا نه؟ من که قبول ندارم. شما اگه قبول دارین، برام اثبات کنین. هر کسی یک دلیلی می آورد. تا سه ـ چهار ساعت مثل یک ماتریالیست واقعی دفاع می‌ کرد. یک بار یکی از بچه ها وسط بحث کم آورد. نزدیک بود با حاجی دست به یقه شود. حاجی گفت «مگه شما مسلمونا تو قرآن نخوندید که جدال باید احسن باشه؟!» 

 

(5) حاج احمد آمد طرف بچه‌ها. از دور پرسید «چی شده؟» یک نفر آمد جلو و گفت «هرچی بهش گفتیم مرگ بر صدام بگه، نگفت. به امام توهین کرد، من هم زدم توی صورتش.» حاجی یک سیلی خواباند زیر گوشش. ـ کجای اسلام داریم که می‌ تونید اسیر رو بزنید؟! اگه به امام توهین کرد، یه بحث دیگه‌ س. تو حق نداشتی بزنی ش. 

 

(6) آخرین نفری که از عملیات برمی‌ گشت خودش بود. یه کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره. حالا اون طرف دموکرات‌ ها بودن  و آتیش شون هم سنگین. تا نرفت کلاه خود رو نیاورد برنگشت. گفتیم « حاجی اگه شهید می ‌شدی چی؟» گفت «این بیت المال بود.» 

 

(7) هر روز توی مریوان، همه رو راه می انداخت؛ هر کس با سلاح سازمانی خودش. از کوه می‌ رفتیم بالا. بعد باید از آن بالا روی برف ها سر می‌ خوردیم پایین. این آموزش مان بود. پایین که می ‌رسیدیم، خرما گرفته بود دستش، به تک تک بچه ها تعارف می ‌کرد. خسته نباشید می ‌گفت. خرما تعارفم کرد. گفتم مرسی. گفت «چی گفتی؟» ـ گفتم مرسی. ظرف خرما رو داد دست یکی دیگه، گفت«بخیز.» هفت ـ هشت متر سینه خیز برد. گفت «آخرین دفعه ‌ت باشه که این کلمه رو می ‌گی.» 

 

(8) زخمی شده بود. پایش را گچ گرفته بودند و توی بیمارستان مریوان بستری بود. بچه ها لباس‌ هایش را شسته بودند. خبردار که شد، بلند شد برود لباس های آن ها را بشوید. گفتم «برادر احمد، پاتون رو تازه گچ گرفته ‌ن. اگه گچ خیس بشه، پاتون عفونت می‌ کنه.» گفت «هیچی نمی‌شه.» رفت توی حمام و لباس همه ی بچه ها را شست. نصف روز طول کشید. گفتیم الآن تمام گچ نم برداشته و باید عوضش کرد. اما [پلاستیک کشیده بود و] یک قطره آب هم روی گچ نریخته بود. می‌ گفت «مال بیت المال بود، مواظب بودم خیس نشه.» 

 

(9) یک بار رفتیم یکی از پاسگاه های مسیر مریوان. توی ایست بازرسی هیچ کس نبود. هرچه سر و صدا کردیم، کسی پیداش نشد. رفتم سنگر فرماندهی شان. فرمانده اومد بیرون، با زیرپوش و شلوار زیر. تا آمدم بگویم «حاج احمد داره می‌‌آد.»خودش رسید. یک سیلی زد توی گوشش و بعد سینه خیز و کلاغ پر. برگشتنی سر راه، همان جا، پیاده شد. دست طرف را گرفت کشید کناری. گوش ایستادم. ـ من اگه زدم تو گوشت [برا ساده نگرفتن وظایف شماست] تو ببخش. اون دنیا جلوی ما رو نگیر. 

 

(10) اول جلسه من اسم شهدای عملیات را می‌ خواندم. حاج احمد گریه می ‌کرد. وسط جلسه رو کرد به بروجردی و گفت «شما وظیفه ‌تون بود. اگه این امکانات رو رسونده بودین، ما این همه شهید نمی‌ دادیم.» بحث شروع شد. بقیه هم شروع کردند به داد و قال، همه ‌اش هم سر بروجردی، که یک دفعه بروجردی برگشت و گفت «بابا، آخه من فرمانده شماهام.» ساکت شدیم. حاج احمد بلند شد، دست انداخت گردنش.» 

 

(11) حاجی می گفت شما برادرا باید حسابی حواستون به اطراف باشه. دائما چپ و راستو چک کنید. الکی خودتونو به کشتن ندید. وقت عملیات که می‌شد، خودش جلوتر از همه بود. وقتی با او می‌رفتی، می‌ دونستی که اگر یه پشه هم توی هوا بپرد، حواسش هست. وقتی هم که عملیات تمام می‌شد، هرچه می‌گفتی «حاجی، دیگه بریم.» نمی‌ اومد. همه‌ ی گوشه ‌کنارا رو سر می ‌زد که مبادا کسی جا مانده باشد. وقتی مطمئن می ‌شد، می ‌رفت آخر ستون با بچه ها برمی ‌گشت. 

 

(12) «حاج احمد ، هر روز صبح بچه‌ها را بلند می‌کرد همراه تجهیزات انفرادی، از کوه‌ها بالا می‌برد، و بعد باید پا مرغی سربالایی را می‌رفتیم و خودش هم همیشه در ردیف اول بود. اجازه استراحت نمی‌داد و زمان برگشت از ما می‌خواست که از بالا روی برف‌ها تا پایین غلت بخوریم، آن هم در سرما و برف! سال 58-59. او می‌ گفت: فکر نکنید که من می‌خواهم شما را اذیت کنم، می دانم که شما را پدر و مادر ،بزرگ کرده و اینجا آمده‌اید اما باید ورزیده شوید تا در شرایط سخت، بتوانید مقاومت کنید. همین هم شد، در مریوان، پاوه، بچه‌ها از کردها هم جلوتر بودند. شاید کردها خسته می‌شدند اما بچه‌ها نه خستگی سرشان نمی‌شد، هدفشان دفاع از اسلام و ولایت بود. 

 

(13) خرداد 59 وارد مریوان شدیم با دلاوری‌های رزمندگان و مریوان را گرفتیم و ضد انقلاب فرار کرد. حاج احمد به گونه‌ای در مریوان عمل کرد که سپاه پناهنگاه مردم مریوان شده بود. یادم هست در پاکسازی‌ها، حاج احمد می گفت: «حق گرفتن یک لیوان آب از مردم را ندارید.» در هر روستا که صحبت می کرد همه را برادر خود می‌خواهند و می‌گفت ما برای کار فرهنگی آمده‌ایم ولی متأسفانه در برابر ضد انقلاب مجبور به ایستادگی و دفاع هستیم. با رفتار حاج احمد، روستائیان آزاده هم اسلحه می‌خواستند تا خودشان ار روستا و نوامیس واموالشان دفاع کنند.» 

 

(14) رفته بودم با احمد شناسایی. یکی با ما بود؛ برگشت گفت «راجع به شما یه چیزایی می‌گن. حسین و رضا می ‌گن شما دیگه شهرنشین شدین، پادگان پیداتون نمی‌شه.» دیدم صورتش رنگ به رنگ شد. چندبار پرسید «حسین اینو گفته؟» رسیدیم پادگان. توی راه هیچ چی نگفت. چند دقیقه یک بار دستش را می‌ برد پشت سرش، می ‌گفت «لااله‌الاالله. لعنت بر شیطون.» حسین و رضا تو پادگان نبودن، همین که رسیدن، خواست شان. سه تایی رفتند تو یه اتاق. در رو که باز کردیم، هر سه گریه می ‌کردن. 

 

(15) حاج احمد با نماینده بنی صدر دست به یقه شد و ماشین آن ها را سر و ته کرد. او هم تهدید کرد که من ضمن گزارش کردن این عمل تو، الآن می رم و با هلی کوپتر برای بازدید برمی گردم. که باز هم حاج احمد به او گفت: توصیه می کنم که سوار هلی کوپتر نشین که از این مناطق عبور کنین، که هوایی هم بهتون اجازه نمی دم! بالاخره او برگشت و گزارشی برای بنی صدر برد. بنی صدر هم خواستار عزل حاج احمد به عنوان عنصر نا مطلوب از تمامی تشکّل های نظامی شد. حاج احمد می گوید: وقتی آیت الله خامنه ای به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع برای بازدید آمده بودند مریوان، به من گفتند: بنی صدر داستان شما و برخوردتون رو به امام کشونده بود و از امام درخواست اخراج شما را از کل جریان نیروهای مسلّح و سپاه کرده بود، امّا بنده به امام عرض کردم که من احمد متوسّلین را می شناسم، ایشون آدم مخلص و مقتدریه. اگه می خواهید اونو عزل کنین، روی من هم در شورای عالی دفاع حساب نکنین. 

 

(16) حاج احمد در مریوان و پاوه، هر عملیاتی که انجام داد با خون دل بود، او بنی صدر را تهدید کرد که تو در خواب هم مریوان را نمی‌بینی.» بنی صدر هم گفت: تو در حدی نیستی که با من صحبت کنی و کار به جایی رسید که بنی صدر گفت با هلی کوپتر وارد مریوان می‌شود. حاج احمد گفته بود و به نیروها آماده باش داده بود که هلی کوپتر بنی صدر را بزنید و حتی به او فرصت پیاده شدن ندهید. حاج احمد، شناخت کاملی نسبت به بنی‌صدر داشت که منافق ملعونی است، بنی صدر جرأت آمدن به مریوان را پیدا نکرد اما حاج احمد را تحریم نیرویی و تسهیلاتی کرد و حاج احمد با کمترین و ضعیف‌‌ترین امکانات در پاوه و مریوان عملیات می‌کرد تا جایی که ضد انقلاب گفته بود: «ما از دست بچه‌های حاج احمد عاصی شده‌ایم.» 

 

(17) در فضایی که بنی صدر برای اختلاف بین نیروهای سپاه و ارتش در غرب تلاش می کرد سختی ها و تلخ کامی ها به وجود می آمد که تنها سنگ صبور حاج احمد و دیگر سرداران سپاه غرب، فرمانده سپاه منطقة 7 کرمانشاه،حاج محمد بروجردی بود. مکاتبات حاج احمد ، به عنوان زبده‌ترین فرمانده جبهه ‌های کردستان با فرمانده مافوق خود، سردار کبیر «محمد بروجردی» در این مقطع، سرشار از جملاتی آتشین در اعتراض به خیانت‌ها و کارشکنی‌های متعمدانه بنی‌صدر بود که این نامه ها نیز که بنا بر مصلحت اندیشی دلسوزانه سردار بروجردی، تندی‌های آنها گرفته شده بود، باز چنان آتشناک بود که ماشین جعل و تهمت و شایعه ‌سازی جبهه متحد ضدانقلاب به کار افتاد. طرفداران بنی‌صدر برای مشوش ساختن سیمای احمد متوسلیان دست به کار شدند. از جمله شایعاتی که لیبرال‌ها علیه او سر زبان‌ها انداختند، این بود که فرمانده سپاه مریوان، منافق است! البته وقتی این شایعه به گوش احمد رسید، با حلم و صبر عجیبی با این قضیه برخورد کرد. با آن‌که از درون می سوخت، هیچ به روی خودش نیاورد و فقط می خندید! 

 

(18) کار به حدی بالا گرفت که یک روز خبر رسید از دفتر حضرت امام (ره) او را خواسته‌اند. حاج احمد سخت نگران وضعیت حساس جبهه مریوان در آن روزهای دشوار جنگ‌های کردستان بود. در هر صورت بلند شد آمد تهران، رفت و خودش را به دفتر حضرت امام (ره) معرفی کرد... می ‌گفت: رفتم ببینم چه کارم دارند. دیدم قرار شده برویم دست‌بوسی حضرت امام. توی دفتر به من گفتند: شما احمد متوسلیان هستید؟ گفتم: بله. گفتند: الان که خدمت حضرت امام می روی، مثل حالا که توی چشم‌های ما نگاه می کنی، آنجا به چشم‌های امام نگاه نکن! فقط جواب سؤالات آقا را بده، هیچ مسأله‌ای هم نیست. نگران نباش. بعد ما را بردند خدمت امام. دیگر نفهمیدم م چه شد... بغض گلویم را گرفته بود. خدایا! مگر می شد باور کرد؟! مرا به خدمت امام آورده‌اند!... بعد دیدم امام فرمود:احمد! شما را می گویند منافق هستی؟! گفتم: بله، همین حرف‌ها رامی زنند !... دیگر نتوانستم چیزی بگویم. بعد، امام فرمود: برگرد، همان جا که بودی، محکم بایست!.. وقتی احمد به اینجای حکایت رسید، با ذوق و شوق گفت: حالا دیگر غمی ندارم، تأیید از حضرت امام گرفتم!» 

 

(19) آذر 59 بود. ما در بیمارستان بودیم که دیدیم عده‌ای با لباس کردی از مقابل بیمارستان رد شدند... بعدتر فهمیدیم بچه‌های خودمان بودند که همراه با پیشمرگان مسلمان به یک عملیات‌ برون مرزی رفتند، 3- 2 روزی گذشت. برف شدیدی می‌آمد. برادر ممقانی آمد و گفت که بیمارستان را آماده کنید، بچه‌ها رفته‌اند دزلی را بگیرند. ما همه ترسیدیم: مگر می‌شود دزلی را گرفت؟! اولین زخمی‌ها را آوردند؛ 4 دموکرات بودند. گذاشتیم شان کنار اتاق عمل. برادر ممقانی می‌گفت اینها را ببرید اتاق عمل، اما ما منتظر مجروحین خودمان بودیم. گفتند مجروح نمی‌آورند. ترسیدیم که همه شهید شده باشند! اما بعد فهمیدیم دزلی را گرفته‌ایم بی‌ آنکه حتی خونی از بینی بچه‌ هایمان آمده باشد. ما هنوز آن 4 دموکرات را نبرده بودیم اتاق عمل! بالاخره از سپاه آمدند و از قول حاج احمد متوسلیان گفتند: وای به حالتان اگر به زخمی‌ ها رسیدگی نکنید! ما هم به مداوای آنها پرداختیم. 

 

(20) بعد از عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر زمانی که خدمت حضرت امام شرفیاب شدیم حاج احمد  از ناحیه پا مجروح شده بود و عصا در دست داشت. وقتی که خدمت امام رسیدیم ایشان با امام ملاقات خصوصی هم داشت برای عرض گزارش. زمانی که از خدمت امام برمی‌گشت دیدم که برادر احمد عصا در دست ندارد و خیلی سریع و خیلی خوب دارد حرکت می‌کند و اصلاَ احساس ناراحتی نمی‌کند. من از ایشان پرسیدم که عصا را چه کردی. گفت زمانی که خدمت امام بودم امام پرسیدند که پایت چه شده است گفتم که مجروح و زخمی هستم. حضرت امام دستی بر زخم پایم کشیدند و فرمودند ان شاءالله این زخم خوب می‌شود. من از آن لحظه دیگر احساس درد ندارم و نیاز به عصا هم ندارم.

 

(21) متأسفانه چهره برادر احمد را خشن ترسیم کرده‌اند. حاج احمد آنقدر مهربان بود که وقتی برای کوچک ‌ترین نیرویش، اتفاقی می‌افتاد، همه شهر را به دنبالش می‌گشت. فرمانده و غیر آن، برایش فرقی نداشت. حتی در عملیات فتح‌المبین، حواسش به خواهرها بود و از بچه‌ها خواسته بود که ما را سیزده‌ بدر ببرند، چقدر هم آن روز به همه ما خوش گذشت. 

 

(22) مردم از صبح جلوی در نشسته بودند. بغض گلوی همه را گرفته بود. وضع خود احمد هم بهتر از آن ها نبود. قرار بود آن روز از مریوان بروند. مردم التماس می ‌کردند می ‌خواستند «کاک احمد» شان را نگه دارند. شانه هایشان را می ‌گرفت، بغلشان می ‌کرد و می ‌گذاشت سیر گریه کنند. چشمهای خودش هم سرخ و خیس بود. رفت بین مردم و گفت «شما خواهر و برادرای من هستین. هرجا برم به یادتون هستم. اگه دست خودم بود، دوست داشتم همیشه کنارتون باشم. ولی همون که دستور داده بود احمد بره کردستان، حالا دستور داده بره یه جای دیگه. دست من نیست. وظیفه‌ س. باید برم.» 

 

(23) از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد. برای عملیات مهمات کم داشتند. رفته بود توی فکر. پیرمردی آمد و کنارش ایستاد. لباس سپاه تنش بود. فکر می‌کرد او را قبلاً جایی دیده است، اما هر چه فکر می کرد یادش نمی آمد کجا. پیرمرد به او گفته بود: حاج احمد، خدا را فراموش کردی، ائمه را از یاد برده‌ای فکر تویوتا و تجهیزات هستی؟  تا ائمه را دارید، غم نداشته باشید. توی عملیات پیروز می شید. عملیات بعدی هم اسمش بیت المقدسه. بعد هم می‌ ریم لبنان. دیگه هم برنمی گردی." گریه می کرد و برای من تعریف می کرد. 

 

(24) وارد دارخوین شده بودیم. سه روز بعد نامه‌ای به امضای حاج احمد به دستم رسید که «در اسرع وقت جمع کنید و به تهران بیایید که عازم لبنانیم». نامه توسط محسن مهاجر از بچه‌های مشهد که در والفجر چهار به شهادت رسید و جنازه‌اش هم همانجا ماند، به دستم رسید، اول فکر می‌کردم شوخی است بعد که پیش آقای رحیم صفوی رفتم، گفت: درست است، سریعاً بروید، به پادگان امام حسین (ع) حاج احمد به ما گفت: من اگر به لبنان بروم، برنمی‌گردم شما فکر خودتان باشید. 


و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا (سوره مریم/ آیه 15) 




یاسید الکریم

امام خمینی « نوکری احمق تر و بهتر از شاه برای بیگانگان نیست که همه چیز ملت خودش را به رایگان به آنها بدهد. گازش را شوروی ببرد و نفتش را آمریکا و انگلستان ببرد، و هر کس یک گوشه ‏اش را گرفته و دارد می ‏برد.»

2 آبان 1357 

امام خمینی: «دولت‏های آمریکائی ، بزرگترین جنایتی که به ما کردند این است که این دودمان پهلوی را به ما تحمیل کردند و مخازن نفت ما را با دست آن برده ‏اند و در عوض چیزی که به درد ملت بخورد، ندادند.»

10 آذر 1357 

امام خمینی: «خود ما هم اهل این ملت هستیم ، می‏ بینیم که تمام مخازن دارد می‏ رود تو جیب آمریکا و برادرهای او. نفت ما اگر اینطور که حاتم بخشی می‏کند محمدرضا.. درِ نفت را باز کرده ‏اند و حراج کرده ‏اند. دارند می ‏برند همه را، از آن طرف انگلیسی‏ها می ‏برند، از آن طرف کسان دیگر. آمریکائی ‏ها که از همه بدترند. از آن طرف هم شوروی ها . همه ریخته ‏اند به جان این ملت ، و همه هم ، دست به هم داده ‏اند تا این مردکه را نگهش دارند و این چیزها را ببرند.»

17 مهر 1357  

امام خمینی « آنچه مورد نظر ماست یک نوسازی واقعی مبنی بر نیازهای اساسی اکثریت قاطع و فقیر مردم است. آنچه در زمینه اقتصادی مورد نظر ماست جلوگیری از غارت منابع ملت ماست، نه قطع رابطه اقتصادی با کشورهای جهان» 

11 آذر 1357

سوال : چه اقداماتی علیه شرکتهای چند ملیتی که در ایران در اوج قدرت هستند و مخصوصا شرکتهای نفتی ، معمول خواهید داشت؟ امام  خمینی : «یکی از وظایف دولت آینده این است که به تجاوزهای این یاغیان بین ‏المللی که برای منافع نامشروع خود، ملتها را به خاک و خون می‏کشند، در ایران پایان دهد و این شرکتها در ایران با توافق دولتهای غیر قانونی، سرمایه ‏گذاری کرده ‏اند، از این جهت نیز حق ادامه کار ندارند

14 آذر 1357 

امام خمینی : «یک راه استفاده غرب از ما و استفاده آمریکا و شوروی از مخازن و ممالک ماها همین معناست که نمی‏گذارد این جامعه رو به ترقی خودش برود . آنها استفاده خودشان را می‏کنند، اینها می‏زنند توی سر هم و آنها می‏آیند، نفت ‏هایشان را می برند، گازهایشان را می ‏برند، هر چه دارند، اینها غارت می‏کنند کسی هم نیست که حرف بزند، برای اینکه یک فکر واحد نیست، افکار متشتت و مختلف است.» 

9 آبان 1357  

امام خمنی «حرف ما این است. ما یک کلمه حرف داریم و آن این است که اینهایی که نشسته اند سراین خوان یغما، که اسمش ایران است ، و هر کس از هر طرف آمده است، هر مملکتی از هر طرف آمده است ، دارند از این خوان یغما می خورند و این ملت ما، کنار این دارند گرسنگی می خورد، ما می گوئیم این نباشد. ما می‏گوئیم یک مملکتی داریم ، نفت دارد، مخازن دیگر دارد، غنی است مملکت ما، این مملکت را برای خودمان بگذارید، خودمان هم کارهایش را می‏کنیم.»  

۱۹ مهر ۱۳۵۷ 

امام خمینی « یک وقت بود که این دست ناپاک اجنبی آمد و روحانیون و قشرهای جوان را جدا کرد از هم . این اساس داشت. آنهایی که می خواستند نفت های ما را ببرند، آنهایی که می خواهند نفت ما را ببرند، این طور ما را [ روحانیون و جوانان] از هم جدا می کنند، کنارمان می گذارند. هماهنگی که ما باید داشته باشیم از بین می رود. وقتی که از بین رفت این هماهنگی ، هر چه دلشان [ خواست ] می کنند ، و ما هم هیچ کاری نمی کنیم.» 

۲۹ آبان ۱۳۵۸ 

 


یکی از انتقادهایی که امام خمینی همواره درباره شاه مطرح می کرد ذلت پذیری و خاکساری و احساس حقارت کامل او در برابر بیگانگان بود. 

امام خمینی «گمان ندارم آنها دیگر حالا شما را کوچک نگاه کنند. آن وقتی که شما را کوچک نگاه می ‏کردند که می ‏دیدند که آن شخصی که خودش را شخص اول مملکت می ‏دانست برای آنها آن قدر خضوع می ‏کرد. 

من این را یادم نمی ‏رود که جانسون بود، و شاه رفته بود آنجا و عکسش هم آنجا در روزنامه‏ ها منتشر شد- این [از] یاد من نمی‏ رود، از ناراحتی که آن وقت پیدا کردم، آن مرد، جانسون، ایستاده بود آنجا عینکش را برداشته بود و به دستش گرفته بود و چپ به آن طرف نگاه می‏ کرد؛ این شخص آن سر، همان آنجایی که جای نشیمن خودش بود؛ محمد رضا جلو او ایستاده بود، مثل اینکه یک آدم مثلا بچه مکتبی پهلوی استاد ایستاده بود! 

وقتی می‏ دیدند آنها که شخصی که حالا دارد حکومت می‏ کند به یک جمعیتی این طور است وضعش، نسبت به آحاد مملکت هم آنها نظرشان آن طور می‏ شد. اما وقتی که حالا دیدند که یک مملکت است که مشتش را گره کرد و همه را بیرون کرده، الآن نظر همه نسبت به شماها منقلب شده است.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 343) 

 

امام خمینی «این دید مستکبرین است که سایر قشرهای بزرگ ملتها را، آنهایی که دریایی هستند که کارتر و امثالش قطره است در مقابل آن دریاها، آنها را اینها نمی‏ بینند. یعنی این بیماری اسباب این شده است که آنها را نبینند. از این جهت وقتی که در اریکه ریاست جمهور نشسته و با آن دید بیمارگونه نگاه می‏ کند و می‏ بیند که چند تا وزیر در فلان جا و چند تا مثلًا اشخاصی که راجع به مجالس خودشان هست و اینها، یا در جاهای دیگر، عددی از این وابسته‏ ها ممکن است که اینها خشمشان [افزوده‏] بشود. ایشان اینها را جهان حساب می‏ کند و می‏ گوید که چنانچه این دیپلمات ها را [...]. اینها را دیپلمات حساب می‏ کند اینهایی که جاسوسی شان به حسب شواهد ثابت شده است، اینها را دیپلمات حساب می ‏کند، و جهان را هم عبارت از همان که خودش می‏ بیند حساب می‏کند. 

این بیماری تا یک اندازه ‏ای هم در محمد رضا بود. و همین بیماری اسباب این شد که از بین رفت او. این بیماری که [شخص‏] خودش را ببیند و چند تا از این تملق‏ گوهایی که اطرافش هستند. و این دلقکهایی که دور و برش هستند. همین ها را ببیند و ملت را اصلًا به حساب نیاورد [و] نفهمد که هر مملکتی ملتش اساس هستند. دولتها اقلیتی هستند که باید برای خدمت این ملت باشند. و اینها نمی‏ فهمند که دولت خدمتگزار ملت باید باشد، نه حاکم بر ملت. این بیماری در آن آدم هم بود که خودش را همه چیز می‏ دانست، و خودش را فرمانفرما و خودش را همه ملت می‏ دانست. دیگر برای دیگران اصلًا [ارزشی‏] قائل نبود. و همین اسباب این شد که [به‏] این ملت آن خیانتها را کرد. همه آن خیانتها هم روی همین خیال بود که نمی‏ دید کسی را که بازخواست کند از ایشان.» (صحیفه امام، ج‏11، ص: 89) 



یاسید الکریم